...
...
يک روز مي بوسمت !
يک روز مي بوسمت !
فوقش خدا مرا می برد جهنم !
فوقش می شوم ابليس !!
آنوقت تو هم به خاطر اينكه يك ابليس تو را بوسيده جهنمی مي شوي .
جهنم كه آمدی من آنجا پيدايت مي كنم و از لج خدا هر روز می بوسمت !
وای خدا چه صفايی پيدا می كند جهنم ...
يک روز مي بوسمت !
پنهان كردن هم ندارد .
مثل خنده های تو نيست كه مخفی شان مي كنی يا مثل خواب ديشب من كه نبايد تعبير شود
مثل نجابت چشمهای تو است ، وقتي كه توی سياهی چشمهای من عريان می شوند .
عريانی اش پوشاندنی نيست ، پنهان نمی شود ...
يک روز می بوسمت !
يكی از همين روزهايی كه می خندانمت ، يكی از همين خنده های تو را ناتمام می كنم :
می بوسمت و بعد تو احتمالاً سرخ می شوی و من هم كه هميشه پيش تو سرخم ...
يک روز می بوسمت ! يک روز كه باران مي بارد ،
يک روز كه چترمان دو نفره شده ، يک روز كه همه جا حسابی خيس است
يک روز كه گونه هايت از سرما سرخ سرخ ؛
آرام تر از هر چه تصورش را بكنی ، آهسته می بوسمت ...
يک روز می بوسمت !
هر چه پيش آيد خوش آيد !
حوصله ی حساب و كتاب كردن هم ندارم .
دلم ترسيده كه مبادا از فردا ديگر « عشق من » نباشی .
يک روز می بوسمت !
می خندم و می بوسمت ،
گريه می كنم و می بوسمت !
يک روز می آيد كه از آن روز به بعد من هر روز می بوسمت !
لبهايم را می گذارم روی گونه هايت و بعد هرچه بادا باد :
می بوسمت و بعد تو احتمالاً سرخ می شوی
و من هم كه هميشه پيش تو سرخم ...
...
...
نظرات شما عزیزان: